...

دختر با ظاهری ساده و نه مذهبی در حال عبور کردن از خیابان بود پسری از پیاده رو داد زد سیبیییلو چطوری؟ دختز کاملا خونسرد تبسمی کرد و جواب داد وقتی تو زیر ابرو بر می داری من سیبیل می زارم تا این جامعه یه مرد هم داشته باشه پسر سرخ شد و چیزی نگفت

                                         *********

صدا زد : خدایا بهترین خلائق تو در زمین که همیشه به ذکر تو مشغول و یاد تو می کند را می خواهم ببینم/ ندا آمد : موسی (ع) ! برو فلان منطقه / درختی نزدیک رودخانه ای ست / که شاخه ای دارد بلند که بر روی این رودخانه است  / مرغی ست که لحظه ای درنگ از ذکر ما نمی کند ..

موسی راه پیش گرفت / رسید / مرغ را دید که بر شاخه آن درخت روی رودخانه نشسته است ..

به اذن پروردگار مرغ کلام آدمی گرفت / موسی سلام کرد / مرغ جواب داد / موسی فرمود : شنیده ام تو لحظه ای از ذکر خدا غافل نیستی و همیشه یاد پروردگارت را می کنی ! درست است ؟ / مرغ جواب داد : آری پیامبر خدا از آن روزی که من خلق شدم بر روی این شاخه نشسته ام و لحظه ای از ذکر ساحت ربوبی غافل نشده ام / موسی رو به مرغ کرد و فرمود : آیا لذت کاری را داری که بکنی ؟ / مرغ گفت : آری نبی خدا دوست دارم جرعه ای از آب زلال این رودخانه بخورم اما وفتی می اندیشم به همین اندازه آمدنم پایین و خوردن از آب ممکن از مختصری از لذت ذکر خدا غفلت کنم منصرف می شوم ..

 

نظرات 2 + ارسال نظر
بهار یکشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:51 ب.ظ http://www.nooh.blogfa.com

سلام.
ممنون که به نوح سر زنید...
وبلاگ جالبی دارید!
همراه هستیم و هم زبان...
خوشحال می شم لینکتان کنم.
با اجازه البته!
بازم سر بزنید.

mahboubeh سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:29 ب.ظ http://taranomeyakhi.blogfa.com

salam
ba on harfi ke 2khtare be pesare zad kamelan movafegham
khoshhal misham be manam sar bezani azizam
montazere hozoret hastam

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد